کتاب حاضر، جلد پانزدهم از مجموعة داستانی «ماجراهای نانسی درو» است. نانسی درو، کارآگاه غیر حرفهای هجده سالهای است که پدرش، وکیل جنایی معروف شهر است. در این دفتر آمده: وقتی مجروحی را که دچار فراموشی بود، به بیمارستان «رزمونت» رساندند، پرستار «لیزا اسکاتی» با دوستش «نانسی درو» تماس گرفت. مرد جوان، در حالی که زخمی بود، پای یک صخره پیدا شده بود و هیچ مشخّصاتی همراهش نبود و حافظهاش را هم از دست داده بود. با جستجوی کولهپشتی مرد، انگشتر عجیبی پیدا شد که برای بیماری مرموز بزرگی بود. نانسی جستجو برای فاش کردن هویت مرد را آغاز کرد و در مسیر پرخطری قدم گذاشت.