Sana.ta
دانش آموز مجتمع فرهنگی و آموزشی ستوده (ششم دبستان)
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ
آخرین ارسالهای من
مطالبی که دوست دارم
کتابهای مطالعه شده
0امتیازات من
۴ دوست و پیگیر | ||||
۰ محتوا | ۰ پیگیری محتوا | ۰ رأیگیری | ۰ | |
۰ پیوست | ||||
۰ فیلم پیوندی | ۰ فیلم ارسالی | |||
۰ عکس | ۰ | |||
۳۷ دیدگاه | ۶۲ عکس/فیلم | ۰ | ۰ | ۰ |
عدم دسترسی
شما به این صفحه دسترسی ندارید.
.
ممنونم🌹
ممنون خانوم مرآتیییی دام براتون خیلی تنگ شدههههه🌹🌹
سلااام چششششم🌹
مررسی❤️❤️
سلاام خانوم من هم دو تا سوال رو متوجه نمیشممم😥😥
از شب عروسی اش که تعریف میکرد شنیدم چاقوی خونی داماد از در دستشویی بیرون امده و زامبی ها جیغ میکشند و داماد میگوید به چشمان از حدقه در امده اش نگاه نکن ممکن است تورا هم بکشد اما روح گفت به همین خیال باش شب عروسی من که با تمساح خونی داشتم ازدواج میکردم را ندیدی وقت رقص دو نفره مان اب قرمز از سقف بیرون امد و خندیدم و گفتم به این میگویند عروسی دلنشین پس داماد خندید و گفت به چشمانش نگاه کن تا ماهم عروسی مان دلنشین شود
ممنون خانوم مرآتی♥️
سلاام خانوم مرآتی مرررسی❤️
ممنونم