عمّه خانم همواره برای راوی و خواهر کوچولوی آتش پارهاش قصههای مختلفی میخواند. این بار او از روی کتاب حکایت پسر فقیری را بازگو میکند که صبحانه، ناهار و شام برای خوردن ندارد، امّا سرانجام خانم مهربانی مسئولیت نگهداری از او را بر عهده گرفته و او را از لحاظ غذا، پوشاک و مسکن تأمین میکند. خواهر کوچولو با شنیدن داستان باور نمیکند که این پسر فقیر حتی شام نیز برای خوردن نداشته است، امّا عمّه با نشان دادن تصویر کتاب او را متقاعد میکند. همان شب خواهر کوچولو وقتی شامش را میخورد با داشتن یک لقمه نان و کره به رختخواب میرود. او با گذاشتن لقمۀ خود داخل کتاب، دقیقاً در جلوی همان تصویری که پسرک را بدون داشتن شام نشان داده بود تصور میکند که به پسر بچه داستان شام داده است. داستان یاد شده « خواهر کوچولوی آتیش پارۀ من و پسرک توی کتاب» نام دارد که یکی از داستانهای مجموعۀ « خواهر کوچولوی آتیش پاره من» است.