نويسنده در اين کتاب، داستان پسري به اسم «دُرمحمد» را روايت ميکند؛ پسر نوجواني که مادرش را از دست داده و پدرش او را ترک کرده است. او همراه خواهرش در لنجي شکسته نزديک چابهار زندگي ميکند. داستان «دُرمحمد» از جايي آغاز ميشود که او مرد غريبهاي را از دريا نجات ميدهد. ارتباط او با مرد غريبه عميق ميشود و «دُرمحمد» ميفهمد که غريبه در پي يافتن چيزي است. از سوي ديگر «دُر محمد» درگير عشق دختري به نام «درنا» است. غريبه به او کمک ميکند تا «درنا» را از خطري که متوجه اوست، نجات دهد.