کتاب حاضر، با موضوع داستانهای اجتماعی، برای گروه سنّی (ج) تهیه شده است. در این داستان، حکایت پادشاهی به نگارش در آمده است که ازدواج نکرده و در رؤیاهایش عاشق دختر پریان است و انتظار او را میکشد. پادشاه باغی پر از گلهای متنوع دارد و نگهبانانی برای باغ گمارده است تا کسی جرأت چیدن گل و درست کردن عطر را نداشته باشد. تمام فکر و ذکر پادشاه دربارة گلهایش خلاصه میشود به مملکتداری خود نمیرسد. تا اینکه خبر میرسد دختری در شهر پیدا شده که دستهایش بوی عطر میدهد. پادشاه، به وزیر خود دستور میدهد که دختر را دستگیر کند و با شکنجه از او اعتراف بگیرد، زیرا پادشاه تصوّر میکرد که او یک دزد است و گلی از باغهای او چیده است. سرانجام بعد از شکنجه و گفتههای دختر، مشخص میشود که او دزد نیست و شباهت بسیاری به دختر شاه پریان رؤیاهای پادشاه دارد. این ماجرا باعث میشود که پادشاه تن به ازدواج با دختر دهد و تا آخر مطیع و فرمانبردار زنش گردد و به توصیههای او در امر مملکتداری گوش فرا دهد.