کتاب حاضر در مورد داستان هایی واقعی از رخنه اطلاعاتی در رژیم غاصب صهیونیستی بصورت مجموعه رمان خانه عنکبوت 3 تهیه و تدوین شده است. در این پژوهش می خوانیم جمعه الشوان نمی داند که در لحظات چگونه می اندیشد، در حالی که روی تخت به پشت دراز کشیده بود و چشم هایش را به سقف کابین دوخته بود، اما می داند که احساس مبهم و هیجان انگیز بر او مسلط شده بود؛ احساسی که به او می گفت: میان جولیا، آبراهام و جک ارتباطی وجود دارد. این احساس درست بود. این ارتباط هیجان انگیز و مبهم او را به این جا کشانده بود که حالا در کنار نبیل، افسر اطلاعات اسرائیل در ماشین کوچکش بنشیند و خیابان های رم را با آن بگردد و به سمت واتیکان برود.
سوالی که پیش از همه جمعه الشوان را شگفت زده کرده بود این بود که چرا نبیل نمی خواهد درباره شکستی که در اکتبر 1973 متحمل شده بود، چیزی بگوید؟ او ...
